برهان فطرت
راههای اثبات وجود خدا دوگونه است: سیر آفاق و انفس؛ چنانکه در قرآن آمده است: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین انه الحق» فصلت/53 راه آفاق آن است که از طریق مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امکان و نظم پدیدهها، به وجود خالق و مدبری دانا و توانا پی برند . اما اگر انسان از راه تامل در خود پی به وجود خدا برد، و در برابر او که کمال مطلق است، سر تعظیم فرود آورد، از راه انفس یا فطرت، خدا را یافته است . آیه مشهور قرآن در این باره، بدین قرار است: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرتالله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلقالله ذلکالدین القیم لکن اکثر الناس لا یعلمون» روم/30
امام علی علیه السلام نیز در کلماتی به راه فطرت اشاره فرموده اند؛ بدین شرح:
1 . پس رسولانش را در میانشان گمارد و پیمبرانش را پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند حق میثاق فطرت را بگذارند و نعمتی را که فراموششان شده به یادشان آرند و با رساندن حکم خدا جای عذری برایشان نگذارند . و گنجینه های خود را برایشان بگشایند .[10]
2 . حمد و سپاس مخصوص خدایی است که حمد خود را به بندگان الهام کرده است و سرشت آنان را با معرفتخود آمیخته است . [11]
3 . همانا، بهترین چیز که نزدیکیخواهان به خدای سبحان بدان توسل میجویند، ایمان به خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا است که موجب بلندی کلمه مسلمانی است و یکتا دانستن پروردگار که مقتضای فطرت انسانی است .[12]
4 . خدایا قلبها را با اراده خود خلق کردهای و عقلها را با معرفتخود سرشتهای .[13]
5 . من بر فطرت مسلمانی زاده شدهام .[14]
شاید بحث درباره معنای فطرت، زمینه را برای آشنایی بیشتر با این برهان، مساعدتر کند .
فطرت از ماده فطر در اصل به معنای آغاز و شروع است . از همین روی به معنای خلق نیز به کار میرود؛ زیرا خلق چیزی، به معنای ایجاد و آغاز وجود و تحقق آن است .
ابن عباس میگوید:
«در معنای آیه شریفه الحمدلله فاطر السموات والارض حیران بودم و معنای «فاطر» را نمیدانستم . تا این که دو نفر که بر سر چاهی نزاع داشتند، نزد من آمدند و یکی از آن دو گفت: انا فطرتها؛ یعنی من قبل از همه و برای اولین بار حفر آن را آغاز کردم .»[15]
بنابراین فطر به معنای آغاز و ابتدا است و فطرت، به معنای حالتخاصی از شروع و آغاز است، که هم معنای آفرینش میشود . اموری را میتوان برای موجودی فطری دانست که آفرینش آن، اقتضای آنها را دارد . چنین اموری، سه ویژگی عمده دارند:
1 . امور فطری در تمام افراد یک نوع هست؛ البته با شدت و ضعف .
2 . امور فطری همواره ثابت است، و چنان نیست که در برههای از تاریخ اقتضای خاصی داشته باشد، و در برههای دیگر اقتضایی دیگر؛ چنانکه قرآن میفرماید: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله .» روم/30
3 . امور فطری از آن حیث که فطری و مقتضای آفرینش موجودی است، نیاز به تعلیم و تعلم ندارد؛ هرچند تقویت و یادآوری و یا جهت دادن به آنها گاه نیاز به آموزش و پرورش دارد .
پس از روشنتر شدن معنای فطرت و امور فطری، اکنون باید دید چه اموری، فطری انسان هستند .
فطریات انسان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف . شناختهای فطری؛
ب . گرایشهای فطری .
نوعی شناخت خدا که نیازی به آموزش و فراگیری ندارد، خداشناسی فطری است، و اگر نوعی گرایش به سوی خدا و پرستش او در هر انسانی باشد، میتوان آن را خداپرستی فطری نامید . اما نه خداشناسی و نه خداپرستی، آن گونه آگاهانه نیست که انسان را از تلاش عقلانی یا استمداد از پیامبران علیه السلام برای شناختخداوند بینیاز کند .
خداشناسی فطری
بر فطری بودن خداشناسی هم دلیل نقلی و هم دلیل عقلی - فلسفی اقامه کرده اند . نمونه هایی از آن دلایل بدین قرار است:
1 . دلیل نقلی بر فطری بودن خداشناسی
از آیات و روایات نیک بر میآید که خداشناسی، فطری است . بدین معنا که ما پیشتر معرفتی نسبتبه داوند داشته ایم، ولی آن را فراموش کرده ایم؛ پیامبران ما را به تامل در آفاق و انفس خواندند، تا به شناخت فطری آگاهی پیدا کنیم؛ یعنی انبیا نگفتند که ای مردم بدانید که خدا وجود دارد، بلکه گفتند: «ای مردم، بدانید که میدانید خدا وجود دارد .» قرآن نیز میفرماید: «فذکر انما انت مذکر غاشیه/21 به تعبیر امام علی علیه السلام لیستادوهم میثاق فطرته .[16] همچنین هنگامی که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسیدند که آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای، فرمود:
ما کنت اعبد ربا لم اره . وقتی پرسیدند چگونه دیدهای، فرمود: لاتدرکه العیون فی مشاهدة الابصار ولکن راته القلوب بحقائق الایمان؛[17]
دو پرسش در این جا روی مینماید:
1 . در چه زمانی انسان به این شناخت و رؤیت قلبی نائل شده است؟
2 . آیا شناخت و رؤیت قلبی خدا اختصاص به برخی انسانها دارد، یا تمامی انسانها از چنین معرفتی برخوردارند؟
آیه میثاق در قرآن از زمانی سخن میگوید که پروردگار از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفته، پرسید آیا من پروردگارتان نیستم . گفتند: «آری؛ گواهی دادیم .» اعراف/172
از این آیه به خوبی برمیآید که گفتو گویی میان خدا و همه انسانها صورت گرفته است، و همه آنان به خداوندی خدا و اینکه او پروردگار هستی است، اعتراف و شهادت دادهاند تا بهانهای برای آنان در روز قیامت نباشد .
در روایتی درباره «میثاق» از امام صادق علیه السلام آمده است: «شناختخدا در قلبها ثابت ماند، آنان موقف میثاق را فراموش کردند و روزی به یادشان خواهد آمد و اگر این مسئله نبود، کسی نمیدانست آفریننده و روزی رسانش کیست .»[18]
همان امام بزرگوار درباره معرفت قلبی نیز میفرماید: کان ذلک معاینة الله فانساهم المعاینه واثبت الاقرار فی صدورهم؛[19] آنچه در آیه میثاق آمده است، معاینه خدا بود . پس از آن، خداوند معاینه را از یاد آنان برد و اقرار را در قلبهایشان ثابت و استوار ساخت .
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا مؤمنان در روز قیامت خدا را مشاهده خواهند کرد؟ امام فرمود:
«بلی، و قبل از روز قیامت نیز او را مشاهده کرده اند .» پرسید: در چه زمانی؟ امام فرمود: «وقتی که به آنان گفته شد: الستبربکم، قالوا بلی . آنگاه مدتی سکوت کرد و سپس فرمود: «همانا مؤمنان در دنیا و قبل از قیامت نیز خدا را مشاهده میکنند . آیا الآن خدا را مشاهده نمیکنی؟ . . . مشاهده قلبی مانند مشاهده با چشم نیست .»[20]
از تعابیر دیگر امام علی علیه السلام چنین بر میآید که معرفتخدا با سرشت انسان عجین شده و از بدو خلقت انسان، چنین معرفتی ملازم او بوده است: چنانکه «اللهم . . . فطرت العقول علی معرفتک .»[21]
«فاطرهم علی معرفة ربوبیته .»[22]
بنابراین ویژگیهای معرفت فطری خدا چنین است:
1 . سابقه آن به پیش از جهان کنونی بر میگردد؛ یعنی عالم ذر که خداوند در آن با انسانها عهد و میثاق بسته است .
2 . در ابتدا شناختخدا، در نهایتشدت و عمق بوده است؛ بهطوری که از آن تعبیر به مشاهده و معاینه شده است .
3 . انسان، موقف آن میثاق و شدت این شناخت را فراموش کرده است؛ اما اصل معرفتخدا و اقرار به آن در جان و روح او باقی است و در همین جهان با درجات متفاوت به یاد او میآید .
4 . معرفت قلبی خدا در انحصار گروهی خاص از انسانها نیست؛ بلکه خداوند متعال در آغاز خلقت، خویش را به همه انسانها شناسانده و از همه آنان در این باره اقرار گرفته است . بنا بر این معرفتخود را با سرشت انسان عجین کرده است .
امام باقر علیه السلام در تفسیر این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودهاند: «هر مولودی بر فطرت متولد میشود» میفرمایند: «یعنی علی المعرفة بان الله - عز و جل - خالقه فذلک قوله: ولئن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله.»[23] مراد از فطرت معرفتبه این امر است که خدا خالق او است و این آیه نیز به همین مطلب اشاره دارد: «اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، خواهند گفت: خدا .»
بنابراین همه انسانها حتی فرزندان مشرکان، هنگام تولد معرفتخدا را به همراه دارند و با فطرت الهی متولد میشوند . اصل معرفتخدا در روح و جان آدمی باقی است و در جهان کنونی به درجات مختلف به یاد انسان میآید، و راههای عقلی خداشناسی در واقع تنبه و یادآوری این رؤیت فطری خدا در ایستگاه الست است .
مورخ شهیر، مسعودی نیز در ابتدای کتاب مروج الذهب خطبه بسیار لطیفی را از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است . در این خطبه ضمن بیان عظمت رسولالله صلی الله علیه و آله آمده است که ایشان عهد و میثاق عالم ذر را فرایاد مردم میآورد .
«فضل محمدا صلی الله علیه و آله وسلم فی ظاهر الفترات، فدعی الناس ظاهرا وباطنا وندبهم سرا واعلانا واستدعی علیه السلام التنبیه علی العهد الذی قدمه الی الذر قبل النسل .»[24]
2 . تفسیر فلسفی فطری بودن خداشناسی
براساس مبانی فلسفی، انسان چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطه پنهانی با خدا دارد . اگر او قلب و دل خود را اصلاح و زیر و رو کند و به اعماق قلب خود راه بیابد، به این رابطه را بیپرده، خدا را شهود خواهد کرد . در فلسفه به اثبات رسیده است که معلولی که دارای مرتبهای از تجرد است، درجهای از علم حضوری نسبتبه علت هستیبخش خود را خواهد داشت .[25] از آنجا که خدا، علتالعلل و خالق تمام مخلوقات از جمله نفس انسانی است، نفس مجرد انسانی مرتبهای از علم حضوری به خداوند را دارا است؛ هرچند این علم حضوری ناآگاهانه یا نیمهآگاهانه باشد و بر اثر ضعف و آلودگی قابل تفسیرهای مختلف و نادرستباشد . بنابراین نفس انسانی، نسبتبه علتحقیقی خود - که خداوند است - علم حضوری دارد و میتوان این امر را نوعی معرفت فطری به خدا دانست .
برهان فطرت از دیدگاه متفکران غربی
در جهان غرب از برهان فطرت با نام برهان اجماع عام یاد میشود . هرچند که میتوان برهان تجربه دینی را نیز به وجهی به فطرت برگرداند . سیسرون، سنکا، کلمنت اسکندرانی، هربرت اهل چربری، افلاطونیان کمبریج، گاسندی، کرونیوس از جمله طرفداران این برهانند .
در سالهای اخیر شمار بسیاری از متکلمان مشهور کاتولیک و پروتستان از این برهان حمایت کردهاند . رودلف ایسلر در کتاب خود به نام «فرهنگ مفاهیم فلسفی» این برهان را در میان دلایل معروف وجود خدا، در ردیف پنجم اهمیت قرار داده است . پل ادواردز میگوید به نظر میرسد که این ارزیابی صحیحی از جایگاه این برهان در تاریخ فلسفه باشد . جان استوارت میل بر آن بود که این برهان در توده انسانها تاثیر بیشتری نسبتبه براهین که منطقا کمتر انتقادپذیرند دارد .[26]
برناردو بویدر وجویس، ادعای دیگری دارند . بویدر در کتاب الهیات طبیعی آن را برهانی که فینفسه ارزش مطلقی دارد، لحاظ کرده است و میگوید:
«اجماع عام ملل در قبول خدا را باید ندای عقل عام فرض کرد که دلیل قانعکنندهای در مورد حقیقت ارائه میدهد . اما او بعدا اعلام کرد که این برهان قطعیت مطلق ندارد؛ مگر هنگامی که به برهان علت اولی ضمیمه شود . اما جویس نویسنده قرن بیستم که یکی از کاملترین و واضحترین قرائتها را از این برهن دارد، بسیار خوشبینتر است . او این برهان را بدون هیچ شرطی «یک دلیل معتبر بر وجود خدا» محسوب کرده است .»[27]
براهینی که فلاسفه در این باره مطرح کردهاند، در دو گروه تقسیم بندی میشود:
یک: براهینی که در آنها عمومیت اعتقاد به خدا، شاهدی بر فطری بودن نفس اعتقاد است؛ یا این که لازمه آرمانها و یا نیازهایی است که آنها غریزی و فطریاند، بنابراین آن اعتقاد باید درستباشد . به این نوع براهین، تفسیرهای زیستشناختی میگویند .
دو: براهینی که عمومیت اعتقاد به خدا به انضمام این ادعا که معتقدان برای رسیدن به این عقیده از عقل بهره گرفتهاند، به عنوان دلیلی بر وجود خدا محسوب میشود . این نوع براهین را، قیاسهای ذوحدین ضد شکاکیت نیز نامیدهاند، در این جا به نمونه هایی از آنها اشاره میکنیم .
1 . تقریر سنکا: ما عادت داریم که برای اعتقاد عمومی انسانها، اهمیت فراوانی قائل شویم و این را یک برهان قانعکننده میانگاریم . ما از احساسی که در ضمیر انسان قرار دارد، استنباط میکنیم که خدایانی وجود دارند و هیچ قوم و ملتی نبوده که آنها را انکار کند؛ هر چند که بسیار دور از قانون و تمدن بودهاند .[28]
2 . تقریر هاج: همه قوا و احساسهای ذهنی و بدنی ما، متعلقات مناسب خود را دارند . وجود این قوا، وجود آن متعلقات را ایجاب میکند . بنابراین چشم با ساختاری که دارد، ایجاب میکند که نوری باشد تا دیده شود، و گوش بدون صوت و صدا، تبیین و درک نخواهد شد، به همین طریق احساس و میل مذهبی ما، وجود خدا را ایجاب میکند .[29]
3 . تقریر جویس: انسانها شیفته آزادی عملند و از هر موجدی با قدرت برتر متنفرند . اگر تقریبا همه انسانها نسبتبه مدبر مطلق خود یقین کامل دارند . این فقط به خاطر ندای عقل است که بسیار روشن و قطعی است . همه انسانها چه متمدن و چه غیر متمدن، بهطور یکسان در این اعتقاد مشترکند که حقایق طبیعت و ندای وجدان، ما را وا میدارد که وجود خدا را به عنوان حقیقت قطعی تصدیق کنیم . اگر تمامی انسانها در این نوع اعتقاد در اشتباه باشند مستلزم آن است که عقل نقصی دارد و این که جستو جوی حقیقتبرای انسان بیهوده است . در آن صورت شکاکیت محض تنها راه چاره خواهد بود . ولی همه ما بر این امر مصریم که عقل انسان اساسا معتبر است . از آنجا که عقل اساسا قابل وثوق است، شکاکیت عمومی یک راه بدیل جدی برای پذیرش حکم وجود خدا نیست . بنابراین اعتقاد به وجود خدا درست است .[30]
بنابراین انگیزه انسان به سوی خدا عقل او است نه تمایلات او، زیرا اعتقاد به خدا برخلاف تمایلات اولیه او است اگر همه مردم در این استنتاج عقلی خطا کرده باشند، دیگر به هیچ یک از احکام عقل نمیتوان اعتماد کرد و اعتقاد داشت و این یعنی شکاکیت مطلق . بنابراین یا باید گزاره «خدا وجود دارد» را صادق دانست، یا در همه گزارهها تردید کرد . ما نمیتوانیم در همه گزارهها تردید کنیم، پس باید بپذیریم که «خدا وجود دارد» ، صادق است .
منبع:
[10]. نهج البلاغه، خطبه 110 .
[11]. کافى، ج 1، ص 139، ح 15 .
[12]. نهج البلاغه، خطبه 110، علل الشرایع، ص 247، ح 1; المحاسن، ج 1، ص 451، ح 1040; امالى طوسى، ص 216، ح 380; تحف العقول، ص 149 .
[13]. منهج الدعوات، ص 154; بحارالانوار، ج 95، ص 403، ح 34 .
[14]. نهج البلاغه، خطبه 57 .
[15]. معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 510، النهایة، ج 3، ص 457; لسان العرب، ج 5، ص 56 .
[16]. نهج البلاغه، خطبه 1.
[17]. کافى، ج 1، ص 98; نهج البلاغه، خطبه 179 .
[18]. المحاسن، ج 1، ص 376 .
[19]. همان، ص 438 .
[20]. توحید صدوق، ص 117 .
[21]. منهج الدعوات، ص 154، بحارالانوار، ج 95، ص 403، ح 34 .
[22]. کافى، ج 1، ص 139، ح 5 .
[23]. توحید صدوق، ص 331; اصول کافى، ج 2، ص 13 .
[24]. مسعودى، مروج الذهب، ص 33 .
[25]. علامه طباطبایى، نهایه الحکمه، ص 235 .
[26]. ر.ک: پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمان: علیرضا جمالى نسب، محمد محمدرضایى، ص 105 .
[27]. ر.ک: همان، ص 106 .
[28]. همان، ص 108 .
[29]. همان، ص 113 .
[30]. همان، ص 115 .
برچسب ها : برهان فطرت ,