صداى تو بر من مخفى نیست
آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالاى کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد.
چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت :
اى داود! پروردگارت مى فرماید: چرا بالاى کوه رفتى ؟ آیا گمان کردى که صدائى به سبب صداى دیگر بر من مخفى مى گردد؟
سپس جبرئیل داود را به سوى (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگى و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمى ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : اى داود!
پروردگارت مى فرماید که :
صداى این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا مى شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردى که صداهاى بسیار، مانع شنیدن صداى تو مى شود؟
منبع: کافى : ج 4، ص 214