برهان فطرت
راههای اثبات وجود خدا دوگونه است: سیر آفاق و انفس؛ چنانکه در قرآن آمده است: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین انه الحق» فصلت/53 راه آفاق آن است که از طریق مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امکان و نظم پدیدهها، به وجود خالق و مدبری دانا و توانا پی برند . اما اگر انسان از راه تامل در خود پی به وجود خدا برد، و در برابر او که کمال مطلق است، سر تعظیم فرود آورد، از راه انفس یا فطرت، خدا را یافته است . آیه مشهور قرآن در این باره، بدین قرار است: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرتالله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلقالله ذلکالدین القیم لکن اکثر الناس لا یعلمون» روم/30
ادامه مطلب...
برچسب ها :
برهان فطرت ,
براهین اثبات
خدا یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئله وجود خدا است . اعتقاد و یا عدم اعتقاد به خدا، در زندگی انسان، بسیار نقش آفرین است . اگر کسی به دلیلی، به وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او صبغه خاصی به خود میگیرد و اگر هم بی اعتقاد به خدا باشد، باز اعمال او رنگ و بویی دیگر پیدا میکند .
بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعا برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا اینکه انسان و عالم بر اثر صدفه و تصادف پدید آمده، و آدمی نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامه زندگی و لذت بردن ندارد . از این رو، که امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید: «معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف»[1] امام علیه السلام حتی توحید و اعتقاد به خدای یگانه را، حیات و جان نفس و روح میداند: «التوحید حیاة النفس»[2] نیز از ایشان نقل شده است که سرلوحه دین، شناختخدا است؛ «اول الدین معرفته»[3] آدمی نیز با تمام وجود خود این دقیقه را در مییابد که شناختخدا، در درجه نخست اهمیت قرار دارد .
اولین مسئله در وادی شناخت خدا، شناخت وجود او است . در کلمات امیرالمؤمنین، استدلال بر وجود خدا به طور مستقل کمتر مشاهده میشود و عنوانی تحت براهین اثبات وجود خدا، در کلمات آن حضرت نمیتوان یافت .
ادامه مطلب...
برچسب ها :
براهین اثبات وجود خدا ,
تهاجم فرهنگی معنای تهاجم فرهنگی
«تهاجم فرهنگی» حرکتی است مرموزانه، حساب شده، همراه با برنامه ریزی دقیق و با استفاده از شیوه ها و ابزار و امکانات متعدد و متنوع، برای سست کردن باورها، دگرگونی ارزش ها، انحراف اندیشه ها، تغییر و تبدیل آداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر یک جامعه.
رهبر بیدار دل و آگاه انقلاب «تهاجم فرهنگی» را این گونه تعریف کرده اند:
«تهاجم فرهنگی به این معنی است که یک مجموعه سیاسی یا اقتصادی برای اجرای مقاصد خاص خود و اسیر کردن یک ملت به بنیان های فرهنگی آن ملت هجوم می برند. آن ها هم چیزهای تازه ای را وارد این کشور و ملت می کنند اما به زور و به قصد جایگزین کردن آن ها با فرهنگ و باورهای ملی آن ملت، که نام این، «تهاجم فرهنگی» است».[1]
به عبارت دیگر، تهاجم فرهنگی عبارت است از پوچ و پوک و تهی کردن تفکر و ذهنیت و فرهنگ و تمدن ملی و اصیل یک جامعه و تضعیف شخصیت انسانی افراد آن، با تحمیل ترس و هراس دائم و القای اصول فکری و تحمیل فرهنگ کشور مهاجم به جای آن و این جز با از دست دادن «خویشتن» و از دست دادن پایه های فکری و اخلاقی اصیل و ملّی صورت نمی گیرد.
ادامه مطلب...
برچسب ها :
تهاجم فرهنگی ,
شیوهها و عوامل جذب جوانان به مساجد
برای جذب جوانان به مساجد و نماز جماعت و شرکت در سایر برنامههای فرهنگی مساجد شیوهها و عواملی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) امام جماعت
امام جماعت در هر مسجد عاملی مهم در پیشرفت و ترقی مسجد به شمار میرود و چنانچه دارای شرایط لازم باشد، تأثیری بسزا در تحولات مثبت در جوانان و در نتیجه گرایش آنان به مساجد خواهد داشت؛ این صفات از این قرار است:
1ـ ثابت بودن
شناخت امام جماعت از مسجد، مؤمنان محل و نمازگزاران و غیره از جمله اموری است که در عملکرد وی نقشی مهم دارد؛ خصوصیات و اوضاع خاص هر محل و اهالی آن باعث میشود که وی تصمیم مقتضی اتخاذ کند و در راه اجرای آن گام بردارد که ثابت بودن امام جماعت در مسجد محل این مسأله را عملی میسازد.
ادامه مطلب...
برچسب ها :
شیو ه ها و عوامل جذب جوانان ,
چشم چرانی
سمرة بن جندب ، یک اصله درخت خرما در باغ یکی از نصارا داشت . خانه مسکونی مرد انصاری که زن و بچه اش در آن جا به سر می بردند همان دم در باغ بود.
سمره گاهی می آمد و از نخله خود خبر می گرفت ، یا از آن خرما می چید. و البته طبق قانون اسلام ، حق داشت که در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی کند.
سمره هر وقت که می خواست برود از درخت خود خبر بگیرد، بی اعتنا و سرزده داخل خانه می شد و ضمنا چشم چرانی می کرد. صاحبخانه از او خواهش کرد که هر وقت می خواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نکرد.
ناچار صاحبخانه به رسول اکرم شکایت کرد و گفت : این مرد سرزده داخل خانه من می شود، شما به او بگویید بدون اطلاع و سرزده وارد نشود تا خانواده من قبلاً مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ کنند.
رسول اکرم ، سمره را خواست و به او فرمود:فلانی از تو شکایت دارد، می گوید تو بدون اطلاع وارد خانه او می شوی و قهرا خانواده او را در حالی می بینی که او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو،
سمره تمکین نکرد.فرمود:پس درخت را بفروش ، سمره حاضر نشد. رسول اکرم قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد، فرمود:اگر این کار را بکنی ، در بهشت برای تو درختی خواهد بود باز هم تسلیم نشد.
پاها را به یک کفش کرده بود که نه از درخت خودم صرف نظر می کنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگیرم .
در این وقت رسول اکرم فرمود:تو مردی زیان رسان و سختگیری و در دین اسلام زیان رساندن و تنگ گرفتن وجود ندارد. بعد رو کرد به مرد انصاری و فرمود:برو درخت خرما را از زمین درآور و بینداز جلو سمره . رفتند و این کار را کردند. آنگاه
رسول اکرم به سمره فرمود:حالا برو درختت را هرجا که دلت می خواهد بکار.
منبع: داستان راستان / استاد مطهری
برچسب ها : داستان ها و حکایات ,
خود برتر بینی
رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله طبق معمول ، در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند.
در این بین یکی از مسلمانان که مرد فقیر ژنده پوشی بود از در رسید. و طبق سنت اسلامی که هرکس در هر مقامی هست ، همین که وارد مجلسی می شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند و یک نقطه
مخصوص را به عنوان اینکه شاءن من چنین اقتضا می کند در نظر نگیرد آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت ، رفت و آنجا نشست .
از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت .
مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید، رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت :ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!. نه یا رسول اللّه !
ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟. نه یا رسول اللّه ! ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟. نه یا رسول اللّه !
پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی ؟. اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم . اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش
مرتکب اشتباهی شدم ببخشم ؟ مرد ژنده پوش : ولی من حاضر نیستم بپذیرم . جمعیت : چرا؟!
چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.
منبع:داستان راستان / استاد مطهری
برچسب ها : داستان ها و حکایات ,
هرزگی
در زمان پیامبر دو نفر بنام هیث و ماتع در مدینه زندگی می کردند. این دو آدمهای هرزه ای بودند و همواره سخنان زشت می گفتند و مردم را می خنداندند و عفت کلام را مراعات نمی کردند.
روزی این دو نفر با یکی از مسلمانان سخن می گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در چند قدمی آنها، سخن آنها را می شنید که می گفتند: هنگامی که به شهر طائف هجوم بردید و آنجا را فتح نمودید، در آنجا در کمین دختر
عیلان ثقفی باش ، او را اسیر کرده و برای خود نگه دار که او زنی خنده رو، درشت چشم ، جاافتاده ، کمر باریک و قد کشیده است ، هرگاه می نشیند با شکوه جلوه می کند و هرگاه سخن می گوید، سخنش دلربا و جاذب است ، رخ او
چنین و پشت رخ او چنان است و...!
با این توصیفات آن مسلمان را تحریک کردند، پیامبر فرمود: من گمان ندارم که شما از مردانی که میل جنسی به زنان دارند باشید، بلکه به گمانم شما افراد سفیهی که میل جنسی ندارند باشید (یعنی عنین )، از این رو زیبائیهای زنان
را (بدون آن که خود لذت ببرید) به زبان می آورید و موجب آلودگی دیگران می شوید. آنگاه پیامبر آنها را از مدینه به سرزمین غرابا تبعید کرد، آنها فقط در هفته ، روز جمعه برای خرید غذا و لوازم زندگی ، حق داشتند به مدینه بیایند.
منبع:
یکصد موضوع 500 داستان / سید علی اکبر صداقت
برچسب ها : داستان ها و حکایت ,