نظام هستی و تفکر

چرا باید درباره نظم عالم فکر کرد؟

ما مى توانیم پاسخ این سئوال را در دو قسمت خلاصه کنیم:


1. بدیهى است هر چه معلومات بشر زیادتر شود، معرفت او نسبت به خالق جهان، زیادتر خواهد گردید و هر اندازه به اسرار و رموز جهان خلقت، آشناتر گردد، ایمان او نسبت به پدید آورنده آن، راسخ تر و محکم تر مى گردد و از همین جاست که زمینه مناسبى براى این سئوال پیش مى آید که: آیا دانشمندان علم نجوم در گذشته که جهان را بسیار کوچک و محدود و آن را در کره اى به نام فلک الافلاک گنجانیده بودند و فاصله زمین را تا سطح مقعّر (فرو رفته) آن با محاسبات ریاضى تعیین کرده بودند معرفتشان نسبت به مبدأ این جهان بیشتر بوده است یا دانشمندان امروز که با وسایل و تجهیزات بسیار پیشرفته، جهان را مطالعه مى کنند!؟ آیا بطلمیوس دانشمند قرن دوم میلادى که قائل بود ستارگان مانند میخ بر صفحه آسمان کوبیده شده اند! بهتر مى توانست به عظمت پروردگار پى برد یا نیوتن دانشمند فلک شناس قرن اخیر که مى گوید: «کواکب داراى مدار و فاصله معین هستند که اگر هر کدام از آنها از مدار خود خارج شوند، جهان هستى از هم مى پاشد!»


کاملا روشن است آن کس که جهان را جهانى عظیم و به همان نسبت، منظم و دقیق مى داند، ایمانش بیشتر است از آن کسى که جهان را در قالبى کوچک ریخته و به همان نسبت محدود به نظم و ترتیب عالم پى برده بنابراین یکى از فواید تفکر در نظم جهان، آشنایى هر چه بیشتر باعظمت و قدرت پدیدآورنده آن است که ایمان انسان را قوى تر و راسخ تر مى گرداند.


2. مطالعه در نظم عالم، حس شکرگزارى را در بشر تحریک مى کند. بشر خود را جهانى کوچک و منظم در مقابل جهانى بزرگ و منظم مى بیند. او اگر بداند که قلب و یا سایر اعضا او چگونه با نظم خاصى به انجام وظیفه مشغول هستند و از طرفى بفهمد که تمام موجودات عالم، مانند خود او داراى نظم و حسابند و همه در ادامه بقا و زندگى او تأثیر دارند; که اگر به فرض مُحال گوشه اى از عالم، از حساب و برنامه خود خارج شود، زندگى براى او محال خواهد بود فطرتاً حس شکرگزارى او نسبت به خالق بزرگى که این جهان عظیم را بر پا کرده، تحریک شده و با عشق و محبت در مقابل او خضوع مى کند. اما آن کس که جهان را با نظر سطحى بنگرد، به همان اندازه، خضوع و شکرگزارى او هم از خالق جهان، سطحى خواهد بود!


اکنون نمونه هایى از صفحات خیره کننده و منظم عالم را ورق مى زنیم.
«اندکى به این آسمان نیلگون خیره شوید!»
خورشید مى درخشد، ماه نور مى دهد، ستارگان به صورت زیبایى چشمک مى زنند، طلوع و غروب خورشید و ماه، رفت و آمد منظم شب و روز، به وجود آمدن چهار فصل، کسوف و خسوف و... سبب شد که فکر بشر از اولین روز به سوى جهان بالا متوجه گردد و این موضوع از ابتدایى ترین موضوعاتى است که فکر او را به سوى خود جلب کرده است.

پس این آسمان زیبا و نیلگونى را که مى بینید، همان آسمانى است که همیشه فکر کنجکاو بشر، براى فهمیدن اسرار آن مى اندیشیده، اما همیشه عظمت آن در نظر او به اندازه رشد فکرى وى بوده است.
دانشمندان فلک شناس قدیم بر پایه معلومات و توانایى فکرى خویش اوضاع آسمان را تشریح و نظریه هایى نسبت به آنها مى دادند. سالها گذشت تا علماى فلکى و نجومى وارد میدان شدند و هر کدام با مطالعات عمیق خود مجهولاتى را کشف کرده و گرهى از گره هاى بى شمار آن را باز نمودند، پرده هاى جهل را کنار زده، معلومات تازه اى از آسمان براى بشر به ارمغان آوردند.


بشر تا حدود قرن 16 میلادى، تنها با نیروى ضعیف و ناتوان چشم، اوضاع آسمان را مطالعه مى کرد، اما این وضع باظهور «گالیله»2 دانشمند ایتالیایى، تغییر پیدا کرد، زیرا او اولین کسى بود که با چشم مسلّح به آسمان خیره شد. بعد از گالیله، دوربین هاى قوى و تلسکوپ هاى بزرگ، اختراع شد و در نتیجه معرفت و دانش بشر به عوالم آسمانى به سرعت پیش رفت و به صورت کامل ترى درآمد.
در ضمن نباید از نظر دور داشت که محاسبات ریاضى در حلّ قسمتى از اسرار عالم بالا، نقش مهمى را بازى کرد. یعنى باید گفت: تکمیل ابزار فلکى و محاسبات ریاضى، دو عامل پیشرفت علم نجوم و شناختن اوضاع جوّى محسوب مى گردد.


حال اندکى به این آسمان نیلگون خیره شوید تا گوشه اى از عظمت آن را براى شما تشریح کنیم. آن وقت تصدیق خواهید کرد که اگر فرمول هاى ریاضى و اعداد و محاسبات نبود، تصور آن براى افکار محدود ما چقدر مشکل بود؟
راستى شگفت آور است! زمانى که خود را در مقابل این عظمت عجیب ملاحظه مى کنیم.
پاسکال 3 دانشمند معروف قرن 17 میلادى فرانسه، بارها مى گفت: «بشر در طبیعت چیست؟ عدمى در مقابل بى نهایت!... بى نهایتى در مقابل عدم!... مرکزى است در میان عدم و وجود.»
این سخن مربوط به 420 سال پیش است، امّا حالا که بیشتر عظمت علوم و عوالم آشکار گردیده چه باید گفت!؟






برچسب ها : نظام هستی و تفکر  ,